محل تبلیغات شما



چرا شاد نیستم چرا در این روزا که خودم دریافت کرده بودم که روزهایی است که باید در ان کسب ارامش کنم باید خودم را پیدا کنم و راه با دیگران و خانواده رشد کردن را و با انها اخت شدن را مگر حتی تغییرات را در م ع ندیدی که ح نمیفهمید باید با او بیشتر دوست باشد و این تعطیلات او را از ان سردرگمی های بی حاصلش بیرون اورد 

تا تکلیفم با خودم و اطرافم روشن نشود ارام نیستم 

چرا ارام نیستم عصبانی ام مینویسم تا ارام شوم . بد اخلاق و عصبی شده ام کسی درکم نمیکند مینویسم تا رارام شوم ولی چرا ارام نیستم مگر کم فکر میکنم صبح تا شب هر روز مگر نه اینکه به این نتیجه رسیده ام که کارم را کم و لی مداوم کنم 

مگر نه اینکه به این نتیجه رسیده ام که باید بر خودم زندگی ام و خوابم مسلط باشم 

مگر امروز با سلام به حضرت شروع نکردم 

مگر ندارم نمیدانم چرا مغزم سرد شده 

چرا دارم همه چیز را بدمیبینیم شاید شیطان دارد زور میزند که من را خراب کنم نباید نباید اجازه بد م 

مکر همین دیروز پریرزو نبود که فکر کردم که باید به ان شخصیت سوی و با تعادل رسید تا ارام شد و الذی خلق فسوی خواندم در کنار قد افلح من تزکی 

چرا 

چرا پس دارم دست و پا میزنم و ارام نیستم 

نمیدانم شاید جسمی شاید روحی 

اما میخواهم قوی شم میخوام بمانم کرونا نشان داد که همیش ه قانون دنیا همین بوده که قوی ها میمانند و ضعیف هامیروند .

نه اینکه بمیرند اما حذف میشوند 

از عرصه دنیا از عرصه همه چیز 

اما من را ضعیف کردند ضعیف نگه داشتند کسانی که نمیتانم لعنتشان کنم 

نمیخواستند قوی ببنینند من را خیل مغر ضانه اما نمیخواهم 

من نمیخواهم ضعیف باشم میخواهم قوی شوم انقر که دیگران را نقطه ای هم رد برهم زدن ارامشم نبینم چه شد که الان یهو بهم ریختم

خیلی به اسم ف حساس بودم تا اسمش را اورد به هم خوردم ؟ یا نه ؟ یا شاید مشکوک به کرونا بودن اینگونه من را به همر یخته 

شاید دیدن این که چرا در بین افراد مثل ز دوباره از نو و سایرین جا پیدا نمیکنم حتی در میان کلاس بینش یا بقیه جاها 

نمیدانم ضعفم کجاست 

هر چه هست میدانم قدرت رد رهایی است و ضعف در ناراحتی نگرانی نیتی عدم بخشش و کینه 

من کینه از کسی ندارم چون میدانم خدا هر کسی را به همان صورت که خود در جایگاه عدالت است جزا میدهد من باید 

خالی از غرور باشم 

خالی از فشار باشم 

خالی از کیه باشم 

باید پر از ازامش باشم باید ارام یابم 

بخاطر خودم تلاش میکنم و بخاطر خدا که من و قوی بودنم را میخواهد مدتی ست که به او اعتماد کرده ام و پایه ارامشم را بر ان وعده ای که امام رئوف ض مانتش کرده پایه ریزی کرده ام 

پس باید ارام شوم 

من ضرر نخواهم کرد با تکیه بر خدایی او با تکیه براو با تکیه بر او مینویسم تا ارام شوم مینویسم تا روح سرکشم رام شود انقدر مینویسم تا این دکمه های سفید بشکنند 

من باید ارام شوم 

وقتی سالها با ح زندگی کرده ای سالها گفته ای و او نشنیده و به سبک خود زندگی میکن به سبک خود میخوابد به سبک خود حرف میزند به سبک خود غذا میخورد لبته شکر دارد که در جزییات حرف شنوی هایی داشته است .

اما اعتراف دارم که ت ندارم 

اصلا ت را دوست ندارم بوی ذعل میدهد اما گویا مقداری از ان لازم است که حتی اگر خدا نداده باید بری کسبش کنی  

سالها گفتی تغییری اساسی حاصل نشد بیا و کار دیگری کن 

روی خوبی ها و داشته ها زوم کن 

کارهایی را بکن که قوی ات میکند و بشوی مصداق خدایا کمکم کن تا بپذیرم انچه را که نمیتوانم تغییر بدهم 

تغییر بدهم انچه را که میتوانم و دانشی که تفاوت ن دور ا بدانم 

باید ها شد باید قوی شد

باید قوی شوم برای قوی شدن 

باید رها شوم 

باید خوبی ها را ببینم 

باید با تمرکز بر خواسته ها و نظرات حتی اشتباه خود را بپذیرم و دوست داشته باشم 

اگر زندگی نکنی و حرف نزی دیگران به جای ات زندگی خواهند کرد 

با خودت باش 

با خودت زندگی کن با خود خودت .

خیلی ازام خیلی راحت با خودت 

کمی ارام شدم . انگار مشکل همین بود 

خودت و تنهایی ات را دوست داشته باش و بدان احترام بگذار به جسمت به روحت به همه چیز 

کارهایت را با حملات و مقاومت هایی که به سراغت میایند انجام بده با ثابت قدمی 

فعلا به این دل بیخد که شبها میخواهد برود بیرون یا دیر بخوابد محل نده 

بچسب به تنهایی های سحر  و شبانه که خحدود یک ماه مانده که از دستش بدی 

اگر در قید حیات باشی تا ماه رمضان در رمضان بیداری با همگان اس 

یادت است پارسال 

چه عهد هایی با خودت کردی ؟

عهد کردی که بمانی د ر  خلوت شبانه که بعد رمضان خلوت تر میشود 

عهد کردی که بمانی در قران که بععد زمضان مهجور میشود 

اما به هیچکدام عمل نکردی 

چطور میخواهی حس پیشرفت داشته باشی در حالیکه دایم داشته هایت را هم از دست میدهی 

راه پیشرفت این است که به انچه یمیدانی عمل کنی نه انکه مدام چیز جدید یاد بگیری !!

چطور میخواهی به مراتب بهتر برسی 

که در قول خودت با خودت پای بند نیستی به خودت احترام نمیگذاری انوقت میخواهی دیگران به تو احترام بگذارند . 

میخواهی بمانی و بخواهندت و دوستت داشته باشند .

نمیدانم چه کنم ؟

راه حل : برای ارام شدن قوی شدن 

خوبی ها را ببنین 

بدی ها را زوم نکن 

برای خودت جایگاه بساز خودت را دوست بدار 

جایگاه من خورد و خوراک و بدن و خواب و زمان و سلیقه و . بدون کمی عزت نفس و بدون نگرانی ازدست دادن و بدون غرور البته 

من یک بنده خوب خدایم 

و از این راضی ام و لذت میبرم 

در تمام این مراحل خودم هستم قاطعیت دارم تازه از ادمهای قاطع کمتر ناراحت میشوند خودت باش بیشت زا توان جسمی و روحی بر خود تحمیل نکن خودت باش خخود خودت باشم خود خود واقعی ات باش خودت باش و نگران نباش مثل همان مهران عزیرزکه ا خود شاست تو اگ نست به این گونه بودن حس خوبی ننداری راه خودت را پیدا کن کمی مشکل شناختی است که فکر میکنی باید بیرون بکشی خودت را همه اینها که در این جاها هستند حتما همه شان شجان نیستن مث من زنده ام یا قنبری یا خیلی های دیگر خودت باش و برای خودت دو رو وری بساز که این وقتی محقق میشود که قوی شومی خدت باش خودت باش خودت باش و قوی شوو راهی جز ای نیست چون قوی اگر نشوی زیر دست و پای قوی ها له میشوی نه اینکه کسانی که قوی نیستند به تو کمک میکنن نه نترس قوی ها هم مهربانند اما به سبک قوی ها نه اینکه ضعیف پروری کنند به انها کمک میکنند که قوی شوند انهای که قوی ترند و دلسوز تر و اگر توان نداری که دیگران را قوی کنی باید حداقل خودت قوی بمانی قوی بمانی قوی بمانی قوی بمانی چو اگر ضعیف باشی به ضعیفان کمکی نکرده ای فقط خودت یکی از انها شده ای 

پس اول قوی معمولی باش 

بعد قوی ای که به دیگران هم کمک میکند 

اما هیچوقت ضعیف نباش 

ضعیف ها محکوم به حذفند. نه به درد خودشان میخورند نه دیگران 

از قوی بودنی که هنوز قدرتش به توان کمک به دیگران نرسیده نترس . که اگر دایم این زمان فک کنی قوی هستن و در ان بمانی این نشانه ضعیف بودن هست یا ینکه پایین کشیده میشوی

بلاخره کمی ارام شدم .

خدایا شکرت

 

 

 

 

 

 


بیرون آمدن این برگه اتفاقی نبود

مطمئنم بخصوص وقتی آن را کنار سایر  نشانه ها میبینم .

این روزهایی که میخواهم بخوانم این روزهایی که نمیرسم این روزهایی که عهد کرده ام اما هیچوقت وقت نداریم این روزهایی که یکی پس از دیگری روزهای محرم و صفر میگذرد و من مانده ام هاج و واج و بیتکلیف و تنها و بی برنامه و البته خسته .

چرا تمام نمیشود این روزها


بعضی فکر ها انقدر در ذهن آدم نشخوار میشن که دیگر نایی برای ادامه زندگی برای مغز آدم نمیمونه انگار که آدم رو به یک مرگ مغزی میکشونه درست وقتی این حالت بم دست میده یاد اون صحنه از فیلم آتش بس میفتم که اون زن و شوهر خسته و مستاصل از کل کل کردن و جر بحث های بینتیجه باهم پشت در خونه ولو شده بودن و هر کدوم حرف خودشونو تکرار میکردن و آخرشم هیچی

حال من با بعضی چیزا همون حاله در حالی که خدایاااااااااااااااااااا من مقصر نیستم تو چراییی اونا اما نمیرسم به نتیجه و اونوقت همینطوری

میچرخم و میچرخم و ای نشخوار ذهنی تمام توانمو میبره 

بالخصوص که کلی کار عقب افتاده هم داشته باشی که بخواد مجبورت کنه به یه کار خاص و تو حوصله ای برای انجامش نداشته باشی اونوقت !!!

چکار باید کرد؟

به محض اینکه فکر فرار از کارهای فکری و درسی ات فرار میکنه میفته تو دام اون افکار و هی این چرخه عذاب آور تکرار و تکرار میشه 


این دریافت خیلی ساندویچی از روز جمعه است اما من نوشتمش دلم نمیخواست از یادم بره علتش این نیست که میخوام کینه ای باشم بلکه به این خاطر هست که من یک آدمی هستم که به وقت لازم  اون چیزهایی که اذیتم میکرده و علت برخی از واکنش های ملایم من بوده رو فراموش میکنم و گاهی اوقات بخاطرش مواخذه میشم  

مینویسمشون که در وقت وم برای رفاع از خودم ازشون استفاده کنم . 

تا اینکه تو رفتارهای بعدی بفهمم باید با کی چه موضعی پیش بگیرم  

شاید کسی این ها رو ببینه فکر کنم من یه آدم عقده ای یا کینه ای یا. هستم اما نه این کاملا اشتباه است این ها فقط به این علت است که من یک آدم فوق العاده ساده با روابط و ت های اجتماعی در حد صفر در برخی موارد هستم و ایین چیزهایی که شاید نوشتنش این توهم رو ایجاد کنه اینقدر برای غالب افراد عادی و مثل آب خوردن هست که نه تنها نیازی به نوشتن نداره که حتی نیاز به فکر هم نداره و اتوماتیک وار به صورت تنفس عادی انجامش میدن تازه خیلی با ت و مرموزانه و حتی موزیانه اما کسی بهشون هیچ خرده نمیگیره و مواخذه نمیشن تازه حق به جانب هم هستن!!!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دامغان 1 alone_time